واقعاً بودن و
زمین و زمان را به هم دوختن برای ماندن در یک پست و مسئولیتی چقدر اهمیت دارد؟!
مگر داشتن یک پست
ریاست و مدیریت در هر حوزه ای از جامعه چقدر ارزش دارد و چقدر می تواند وجهه و
وزنه یک فرد را بالا ببرد که ارزش داشته باشد اینقدر برای نگهداشتن آن تلاش کرد و
وقت گذاشت؟!
بودن خوب است
البته به شرط مفید بودن به شرط کارآیی داشتن و به شرط شوق و انگیزه خدمت و اثر
بخشی داشتن. اما نه بودن صرفاً برای داشتن پست و صندلی ریاست را در اختیار داشتن و با آن
پز دادن....!
واقعا ارزش و اهمیت
یک پست مدیریتی چقدر است که یک فرد خود را به آب و آتش می زند و همه اصول و قواعد
را زیر پا می گذارد ، جامعه را ملتهب و پریشان می کند ، تا آن را برای خود نگه
دارد؟!
آیا ارزش دارد
دست وپا زدن برای نگهداشتن خود در پست ریاست به قیمت لگد مال کردن همه ارزش های
اجتماعی و انسانی !
به قیمت زیر
پاگذاشتن همه اصول اخلاقی و جوانمردی؟!
چرا باید یک نفر
بخاطر حفظ موقعیت خود ، برای جامعه اش اینقدر هزینه بتراشد و مشکل ایجاد کند ؟!. یک انسان باید به چه مرتبه و درجه
ای از خودکامگی و خود برتر بینی رسیده
باشد که منفعت خود را بر منافع کلان جامعه و مردم یک شهر ترجیح دهد؟!
چگونه است یک نفر
حاضر است همه فرصت های کارو تلاش و خدمت
برای جوانان و سربلندی یک شهر را بسوزاند و تلف کند به صرف اینکه می خواهد یک کرسی مدیریتی را برای خود نگه دارد و به واسطه و پشتوانه آن در جای دیگری کرسی بگیرد....؟!
و میدانیم و می
دانید در وضعیت کنونی جامعه ما هم که متاسفانه راه و ابزار این کار الی ماشالله وجود دارد !
این خود خواهی و
خود کامگی امروز بشر که نمونه های زیادی از آن را متأسفانه در جامعه امروزمان می
بینیم ناشی از چیست؟ و مهم تر اینکه چرا در کمال تاسف جامعه نیز در برابر آن تسلیم
می شود و با همه علم و آگاهی که نسبت به آن دارد به آن تن می دهد؟!
شاید امروزه بیش
از آنکه باید بر شخصی که این راه را میرود
تأسف خورد ، بایستی بر وضعیت امروزه جامعه
مان تأسف بخوریم .جامعه ای که به جای پاکی و صداقت ، چنین ناهنجاری هایی را تحمل
می کند و دم بر نمی آورد؟!
راستی جامعه ما را چه شده است؟! به کدام سمت و سو میرود؟
وقتی ارزش ها ، صداقت ها ، باورهای خوب و فرهنگ غنی اجتماعی جای خود را به هوچی
گری و لمپن بازی می دهد و اتفاقاً ! این دومی است که بهتر می تازد ! حتی اگر شده
برای مقطعی کوتاه.....!
براستی جامعه ما را
چه شده است . چرا چنین شده ایم زشت کارها و زرنگ بازها در آن جولان می دهند و آنان که با عشق و صداقت می توانند منشأ اثر و
خدمتی باشند به حاشیه رانده می شوند؟!
این جامعه را چه
شده است ؟ اعتماد اجتماعی ما را چه شده و چقدر آسیب دیده است . چرا کار غلط ، روش غلط انگیزه و هدف غلط زودتر
به مقصد می رسد تا در جستجوی راه ومسیر درست و حقیقی بودن !
چرا هیاهو و
اتهام بستن و هوچی گری در آن بهتر جواب می
دهد تا صادقانه و دلسوزانه و با دل و عشق کارکردن....!
این جامعه را
واقعا چه شده است ؟! فرهنگ غنی ما کجاست ؟چقدر آسیب دیده است ؟ و چگونه باید برای
بازسازی و احیاء آن تلاش کرد؟
بخوبی همه می
دانیم در بسیاری از پست ها و مسئولیت ها در حوزه ها و منصب های مختلف کار به کاردان سپرده نشده است و مدیران درست در
جای خود ننشسته اند ! شاید به همین دلیل است که وضعیت امروزه جامعه ما در حوزه های
مختلف تعریفی ندارد! در صنعت ، در اقتصاد در ورزش و حتی در سیاست . آیا واقعا
کارها به افراد کاردان و لایق سپرده شده
است و همه به درستی در جای خود نشسته اند اگر چنین است پس چرا برآورد کلی وضعیت
جامعه در حوزه های مختلف منفی است . تا کی باید جامعه اسیر خواسته های غیر منطقی و غیر متعارف برخی افراد باشد ، افرادی که فقط
دوست دارند در این جامعه صاحب پست و صندلی باشند و کاری به توانمندی خود در انجام
کار و تامین نیازهای حوزه مسئولیت خود
ندارند و اصلا برایشان مهم نیست خواسته های آن حوزه کاری و مسئولیت را بتوانند
تامین کنند یا خیر؟!
آنها فقط می
خواهند باشند و مدیریت حوزه ای را در اختیار داشته باشند و البته از مواهب آن بهره مند باشند !حالا اینکه چقدر در آن
حوزه و مسئولیت بتوانند موثر و مفید باشند و خدمتی به جامعه ارائه دهند اصلاً مهم
نیست! که نیست !
مهم نیست شوق و
اشتیاق و آینده جوانان یک شهر به پای خواسته های غیر منطقی و خود خواهانه آنها بسوزد. مهم نیست
استعداد های ناب و گهر بار جوانان یک شهر به پای فرصت سوزیهای آنها بسوزد. مهم نیست قطره های اشکی که
بر چهره معصومانه کودکان و نوجوانان یک شهر ناشی از فرصت سوزیهای آنها جاری شود !
مهم نیست خواسته
های کلان دولت و نظام در برآوردن و تأمین نیازهای یک منطقه در توسعه فرهنگی و
اجتماعی و ...و....
مهم نیست اینکه
تلف کردن و سوزاندن فرصت های کار کردن امروز ،یعنی سوزاندن بسترهای رشد و شکوفایی
فرزندان نسل فردا!
مهم نیست تعطیل
کردن ، مهم نیست سوزاندن ، مهم نیست ظلمی که برمردم یک شهر و جوانانش به واسطه
خودخواهی ها ی این افراد می شود!
آنچه مهم است ماندن و بودن و دیده شدن است.
به چه قیمتی ؟!
آن هم مهم نیست !