این چهارمین
مقصد گردشگری جنوب غرب آسیا، از تغییرات پیاپی مدیریتی، جان به در برده اما کمجان
است. آسیب دیده است.
طراوت
می خواهد.
اینهمه
بی ثباتی مدیریتی، زخمهایی هستند عمیق بر پیکرش.
رویای
ثبات مدیری با سیاستی ماندگار در سر دارد. اتفاق نامتعارفی است، اینهمه تغییر مدیر.
شما را چه شده است که این جزیره، را چون طفلی بی مادر رها کرده اید و هر چند صباحی
دایه ای بر بالینش فرا می خوانید؟
گویی هیچ
کس نگرانش نیست و بازیچه تصمیمات افرادی شده
که همگی بیرون گود نشسته اند. اینهمه تغییر، دیگر حتی برایمان عجیب هم نیست.
جزیره،
زیر و زبر می شود و ما هر بار، پوست کلفت تر.
اما دیگر
بس است.
بس است.
با فرض
حسن نیتی که ممکن است در پس پشت این تغییرات پیاپی مدیریتی وجود داشته باشد، با نهایت
احترام بایستی اعلام کنیم که هیچ سنخیتی با ارزش های آشکار و اعتقاداتی استوار که انتظار
میرود ندارد.
و برای
ما، نبود روح از خودگذشتگی و ایثار را یادآور است.
این، نهایت
بی تدبیری است. شما را چه شده است که تنها
چند هفته مانده به سال نو، فکر “مدیر نو”، به ذهنتان خطور کرده؟
به خانه
تکانی سفارش شده، اما نه بدین شکل.
ما توضیح
می خواهیم.
صدای در
هم فشرده شدن جزیره و ما ساکنینش را به وضوح می توان شنید.
جزیره
گم شده است مابین سیاست های مدیران سردرگم.
جزیره
سردرگم است و ما هم سردرگمیم.
اگر شما
پدر و مادر دلسوزی برای جزیره نیستید،
ما کیشوندان،
خود آستین بالا بزنیم.
ساکنین
این جزیره مرجانی، مشتاقانی همدل با فرصتهایی اندک اند. بستر مناسب می خواهند برای
آرامش، برای ثبات و رشد همگانی.