|
 چنین ساختاری،
ناگزیر به تصمیمگیریهای غیرعلمی، سیاستگذاریهای ناکارآمد و هدررفت گسترده منابع
منجر میشود. مدیری که بدون تخصص بر مسند نشسته، نه توان تشخیص اولویتها را دارد و
نه قدرت حل مسئله را نتیجه آن، طرحهای شکستخورده، هزینههای بیثمر و تعمیق مشکلاتی
است که میتوانست با مدیریت آگاهانه حل یا دستکم کنترل شود .
در سوی دیگر، نخبگان
و نیروهای متخصص یا نادیده گرفته میشوند یا به حاشیه رانده میشوند. این وضعیت، مهاجرت
فزاینده نخبگان را به دنبال دارد؛ پدیدهای که به معنای خروج سرمایه انسانی و تضعیف
توان رقابتی کشور در جهان امروز است. کشوری که بهترین ذهنهای خود را از دست میدهد،
ناخواسته آیندهاش را واگذار میکند . یکی از دردهای مزمن سیستم مدیریتی کشور، بیاهمیتی
به نخبگان و شایستهها و در مقابل، میداندادن به افرادی است که نه تخصص دارند و نه
فهم درست از مسئولیتی که بر عهده گرفتهاند. در بسیاری از موارد، معیار رسیدن به مناصب
مهم نه دانش و توانمندی، بلکه رانت، رابطه و وابستگی حزبی ، رفاقتی ، فامیلی
و..... است نتیجه این وضعیت روشن است: تصمیمهای
غلط، مدیریت ضعیف و عقبماندگی روزافزون کشور
از منظر اجتماعی
نیز، رانتمحوری پیام خطرناکی به جامعه منتقل میکند اینکه تلاش، تحصیل و تخصص ارزشی
ندارد. این پیام، امید اجتماعی را کاهش میدهد، بیاعتمادی عمومی را گسترش میدهد و
فساد را به امری عادی بدل میکند. در چنین فضایی، انگیزه جوانان برای پیشرفت از مسیر
درست از بین میرود .
راه برونرفت روشن
است اما اراده میخواهد: شفافیت در انتصابات، پاسخگویی مدیران، مقابله جدی با رانت
و بازگشت واقعی به شایستهسالاری. توسعه، با شعار محقق نمیشود؛ با احترام به علم،
تخصص و لیاقت ممکن است. تا زمانی که رانت جای عقلانیت را بگیرد، عقبماندگی بهایی است
که ناگزیر باید پرداخت کنیم .
|