با این حال، پرسش اصلی این است که در دل این روایتهای غالب، فرهنگ و
جامعه ساکن جزیره چه سهمی از نقشه راه توسعه داشتهاند و سرنوشت این عناصر بنیادین
انسانی، در سایه توسعه کالبدی و مالی، به چه روندی دچار شده است؟
بیگمان کیش با سرمایهگذاری قابل توجه در حوزههای زیرساختی، ساختمانسازی،
هتلداری، امکانات تفریحی و تسهیلات تجاری، توانسته جایگاهی برای خود در نقشه
اقتصادی ایران بیابد. اما دقیقتر که مینگریم، به ویژه در برخی از ادوار
مدیریتی چند دهه اخیر، ردپای نوعی «توسعه
بیروح» و شتابزده به چشم میخورد؛ توسعهای که گویی از متن و زمینه اجتماعی و
فرهنگی خود جدا افتاده و بیشتر با سنجههای کمی و اعدادی مثل «تعداد گردشگر»،
«ارزش سرمایهگذاری» یا «متراژ ساختوساز» سنجیده میشود.
با وجود این موفقیتهای نسبی، پدیدههایی چون ناپایداری اجتماعی، نبود
انسجام جمعیتی، تغییرات سبک زندگی، آسیبپذیری فرهنگی و حتی احساس غربت شهروندان
بومی و مهاجر رخ نموده و این پرسش را جدیتر کرده که فرهنگ و جامعه ساکن کجای نقشه
توسعه بو ده اند؟ به باورم مدیران عاملی چون محمد رضا یزدان پناه، حسین قاسمی،
محمد ابراهیم انصاری لاری، غلامحسین مظفری و محمدکبیری از جنس مدیرانی بوده و
هستند که ارزش فرهنگ و جامعه را در سیاست های مدیریتی خود مد نظر داشته اند.
فرهنگ، در عمیقترین و دقیقترین معنا، عنصر پیشبرنده و زیربنایی هر
گونه توسعه متوازن و پایدار است. جزیره کیش، با پیشینه غنی فرهنگی ساکنان بومی،
وجود آیینها، موسیقی، زبان و سبک زندگی محلی، زیستبوم ویژه و ترکیب منحصربهفرد
اقوام، ظرفیتی است که میتواند توسعه کیش را نه فقط به عنوان منطقهای مبتنی بر
واردات و مصرف، بلکه به عنوان الگویی برای گفتوگو و همزیستی فرهنگی معرفی کند.
فرهنگ نه یک کالای تزئینی پس از فراغت از پروژههای اقتصادی، که نیرویی
راهبردی و جهتبخش برای معماری زیست اجتماعی جزیره است. نادیده گرفتن این عنصر، به
معنای ظهور بحرانهای تدریجی؛ از بیهویتی گرفته تا دوگانگی عمیق میان جمعیت بومی
و مهاجر، کمرنگ شدن سرمایه اجتماعی و پیامدهای پرهزینهکننده برای امنیت و تابآوریهای
اجتماعی است.
توسعه پایدار کیش نیازمند نگاهی جامعهشناسانه و انسانمحور است. نقشه
توسعهای که فقط جذب سرمایه را ببیند و نیازهای جامعه ساکن و مردم جزیره را به
عنوان «متغیری تبعی» لحاظ کند، دیر یا زود با دیوار بیاعتمادی، مهاجرت معکوس
نخبگان بومی، ایجاد شکافهای گروهی، و در نهایت فرسایش احساس تعلق عمومی مواجه
خواهد شد.
افزایش فاصله بین «کیش توسعهیافته» و «جامعه کیش»، نشانهای روشن از
همین نوع رویکرد است. تجمل معماری و پیشرفتهای سختافزاری تا زمانی که با رفاه
اجتماعی، امنیت روانی، امکان مشارکت خلاق، و عدالت فرهنگی و اجتماعی برای همه گروهها
تلفیق نشود، نهتنها پایداری ندارد، بلکه میتواند به موتور بروز آسیبهای اجتماعی
مخرب بدل گردد.
نخست باید اذعان داشت که طی سالیان، اولویتهای برنامهای و ذهنی مدیران،
تحت تأثیر تعاریف جهانی مناطق آزاد، عمدتاً معطوف به شاخصهای اقتصادی بوده است؛
گویی فرهنگ و جامعه صرفاً تسهیلکننده یا حتی مانع بالقوه برای بهرهوریهای
اقتصادی تلقی شدهاند. از سوی دیگر، فقدان پیوست جدی فرهنگی و اجتماعی در پروژهها،
نبود منابع پایدار مالی برای برنامههای فرهنگی، ضعف رسانه بومی و نهادهای
اجتماعی، و نگاه بخشنامهای به مقوله فرهنگ، سهم فرهنگ و جامعه را به حاشیه می
راند.
شرایط اجتماعی و تجربه زیسته برخی از ادوار کیش به وضوح نشان میدهد که
رویکرد در پرانتز قراردادن فرهنگ و جامعه نهتنها
به زیان منافع اقتصادی جزیره است، بلکه آینده امنیتی و اجتماعی آن را نیز با ابهام
مواجه میسازد. راه پیشرو آن است که «فرهنگ و جامعه» از حاشیه به متن نقشه توسعه
منتقل شوند و توسعه اقتصادی، بر محور توسعه انسانی و فرهنگی، بازتعریف شود. براین باورم که چند راهکار عملی برای تحقق این چشمانداز
وجود دارد که در ادامه به آن می پردازم. یکی از مهم ترین راهکارها اهمیت دادن و الزام
کردن پیوست فرهنگی و اجتماعی برای اجرای پروژه های بزرگ اقتصادی است به گونه ای
که هیچ پروژه اقتصادی، عمرانی و سرمایهگذاری، بدون
ارزیابی آثار اجتماعی و فرهنگی آغاز نشود.
راهکار دیگر توانمندسازی نهادهای فرهنگی، هنری و اجتماعی در جزیره است. ایجاد و
تقویت زیر ساخت ها و رویداد های فرهنگی،
رسانههای بومی، کانونهای هنری و اجتماعی با رویکرد مشارکتی و مستقل می تواند به
تحقق این چشم انداز کمک شایانی کند.
بدون گفتمانسازی برای حفظ و ارتقای هویت بومی، توسعه فرهنگی و اجتماعی را به متن منتقل نمی
کند.تدوین برنامههای حمایت از زبان، آیینها و میراث معنوی کیش و روایتگری جامع
تاریخچه و هویت جزیره را باید جدی گرفت و با قدرت و قوت دنبال کرد. در کنار آن توجه
به عدالت اجتماعی و فرهنگی در توسعه شهری الزامی است. توسعه امکانات آموزشی،
ورزشی، تفریحی و فرهنگی در همه محلهها و برای همه اقشار؛ با تاکید مضاعف بر اقشار
آسیبپذیربا توسعه پهنه جزیره و ایجاد سکونتگاه های جدید باید مورد توجه
سیاستگذاران جزیره قرار گیرد. بی شک یکی از مهم ترین راهکارها برای تحقق چشم انداز
که «فرهنگ و جامعه» از حاشیه به متن نقشه توسعه منتقل شوند ، مشارکت فعال جامعه
محلی در سیاستگذاری و اجراست. تشکیل شوراهای مردمی و کارگروههای تخصصی اجتماعی و
فرهنگی، حضور فعال ساکنان بومی و مهاجر در تصمیمسازیها، و ارتباط مستمر با گروههای
مرجع اجتماعی در این مسیر مدنظر قرار گیرد. علاوه براین دیپلماسی فرهنگی و
گفتگوهای بینالمللی را باید در دستور قرارداد. استفاده از جایگاه بینالمللی کیش
برای برگزاری رویدادهای فرهنگی منطقهای و جهانی، و ارتقاء تعاملات فرهنگی با
کشورهای همسایه حوزه خلیج فارس در این
مسیر کارساز خواهد بود. به نظرم امروز کیش
پیام های امید بخشی از استمرار سیاست گذاری فرهنگ و جامعه محور دارد.
سنگینی وزن فرهنگ و اجتماع در سیاست های مدیریتی اخیر کیش مشاهده می شود و امیدی
دوباره برای تقویت سیاست های خروج فرهنگ و جامعه از حاشیه به متن شکل گرفته است.
اگر سهم فرهنگ و جامعه از قعر نقشه توسعه به صدر آن آورده شود، جزیره کیش
میتواند گروهی از سرمایههای انسانی متنوع، پرنشاط و خلاق را گرد آورد؛ جامعهای
که علاوه بر بهرهگیری از مواهب اقتصادی و گردشگری، خود تولید کننده معنا، هویت و
سرمایه فرهنگی میشود. چنین جامعهای، تابآور، ایمن، و جذاب برای ساکنان و
مهمانان خواهد بود؛ مسیری که تجربههای جهانی نیز برآن مهر تأیید زدهاند و پیشزمینه
تحقق یک توسعه متوازن، پایدار و آیندهساز است.در
نقطه مقابل، حاشیهنشینی فرهنگ و جامعه، با همه ظواهر فریبنده و رونق کوتاهمدت،
در نهایت به شکنندگی اجتماعی، تعمیق آسیبها، و از دست رفتن فرصت بیبدیل کیش برای
تبدیل شدن به الگویی ملی و فراملی خواهد انجامید.
فرجام سخن آنکه سرنوشت کیش به دست تدبیر مدیرانی است که سهم واقعی فرهنگ
و جامعه را در نقشه توسعه جدی بگیرند و باور کنند که آینده جزیره، نه در سازهها و
اعداد اقتصادی، که در جان و روان مردمانش رقم میخورد.