کزازی در آغاز سخن با بیان اینکه که سختترین،
استوارترین سنجه در شناخت ایرانیِ راستین و سرشتین، ایرانی خویشتنشناس، دوستاریِ
فردوسی و شاهنامه است، خاطرنشان ساخت این که شما در این بزم همباز شدهاید، گواه
گرامی و گرانسنگ آن است که از ایرانیان راستین و سرشتین هستید. وی افزود شاهنامه
تنها یکی از دیوانها در کنار شماری بسیار از دیوانهای سخن پارسی نیست. شاهنامه،
نامه فرهنگ و منش و اندیشه ایرانی است. بسیار فزونتر و فراتر از آن است که آن را
تنها آفریدهای ادبی بدانید. از این دید هم شاهکاری شگرف، شگفتیانگیز، بهراستی،
ورجاوند، بیمانند در پهنهی گیتی است.
این شاهنامهپژوه و ادیبِ ایرانی افزود بسنده است
که شما شاهنامه را با دیگر رزمنامههایِ پرآوازه جهان بسنجید. آشکارا خواهید دید
که هیچ یک از آنها نه در چَندی، نه در چونی، با شاهنامه سنجیدنی نمیتواند بُرد.
با ایلیاد و ادیسه با اِنئید، سه رزمنامهی بزرگ اروپاییان، با رامایانا و
مهابهاراتا دو رزمنامهی بزرگ هندوان، با هر رزمنامهای دیگر. وی افزود شاهنامه
را میتوان سنجید اما سَنجنده بیگمان در پایان سنجش و پژوهش به استواری، بیچندوچون،
به هر آینگی باور خواهد کرد که شاهنامه رزمنامهای است از گونهای دیگر. اگر
شاهنامه در یکی از باریکترین و دشوارترین روزگاران در تاریخ ایران سروده نمیشد،
به گمان بسیار، ما هم اکنون خود را ایرانی نمیدانستیم، به زبان شکّرین و شیوا و
شاهوارِ پارسی، با هم سخن نمیگفتیم. هر ایرانی، وامدار شاهنامه است؛ به پاسِ
ایرانی بودنش، بختیست بلند، بیمانند، ایرانی بودن که بهرهی ما افتاده است. آن
چه من میگویم از سر شیفتگی به ایران نیست. هر کس ایران را بشناسد به ناچار دل
بدان خواهد باخت.
کزازی در بخش دیگری از سخنانش تاکید کرد: ایران
هرگز ملیگرا نبوده است، ملیگرایی در برابر ناسیونالیسم. ملیگرایی پدیدهای است
که در همین روزگار نو در کشورهای اروپایی آشکار شده است. وی ادامه داد هنگامی که
اروپاییان از چیرگی اون فرمانرانانِ پیشین جهانخوارگان رهایی یافتند، کشوری که بر
جای مانده بود پارهپاره شد، کشورهای گوناگون اروپایی پدید آمد، هر کشوری خود را
برتر از کشورهای دیگر میدانست، نبردهای بسیار درگرفت که به آن دو جنگ بزرگ جهانی
انجامید.
کزازی با اشاره به اینکه ایران سرزمین کشورهای
گوناگون بوده است، گفت اما این کشورها پارههای از یک پیکره بودهاند؛ یکی از ارزشهای
بزرگ فرهنگی و تاریخی ایران همین است؛ مردمان بسیار، از تبارهای گوناگون، گاهی با
فرهنگهای ویژه خویش، با گویش و زبانی که با زبان و گویش دیگر ایرانیان یکسان
نیست، در پهنهی ایران زمین زیستهاند. اما هرگز هیچ کدام از این تیرهها و تبارها
خود را نیرانی ندانسته است که بخواهد به ملیگراییِ بومی دچار بیاید.
وی تصریح کرد این رشتههای پیوندِ چندین هزار ساله
در اون روزگار، اندک اندک فرو میگسست و فردوسی بود که آنها را بازآفرید. این کاری
است که پیر پاک و پارسای دَری به انجام رسانیده است؛ این وامی است که ما به او
داریم. هیچ سخنوری را در پهنهی گیتی دستِ کم من نمیشناسم که کاری چنین سترگ،
سهمگین انجام داده باشد.
این شاعر و نویسندهی برجسته در پایان سخنانش با
اشاره به تلاشهای نادر کشتکار در رونقبخشیدن به کیش، خاطرنشان ساخت چند سالی بود
که من به کیش نیامده بودم، زیرا واپسین بار که آمدم کیش را نژند، نزاع، پژمرده،
فرومرده در خویش یافتم، این بار که آمدم دیدم نه، این شهر دیگر بار شکوفان شده
است، از شادیِ زندگانی میدرخشد، خیابانها پر از کیشوندان و میهمانان کیشاند،
مغازهها آکنده از روشناییاند؛ پرسیدم داستان چیست؟ چه رخ داده است؟ این رستاخیز
چگونه رخ داده است؟ به من گفتند که یکی از آن ایرانیان راستینِ سرشتین، این
رستاخیز را پدید آورده است در کیش. کشتکار، دانههایی کِشته است که به بار نشستهاند
و از این پس مینشینند. هر کس مرا میشناسد میداند که من هرگز مرد سخن بیهوده،
چاپلوسی، گفتههای بر گزاف نیستم، نخستین بار هم هست که این مرد بزرگ را میبینم.
حالا به گفتهی پیشینیان هیچ دبّه و زنبیلی یا هیچ ناقه و جملی هم با ایشان ندارم؛
اما هر کس برای ایران در این سرزمین سپندِ اهورایی، سرزمینی که هر کس آن را
بشناسد، به ناچار بدان دل میبازد، به هرشیوهای کاری انجام بدهد، در چشم من گرامی
است. این ستایش از آنجاست.