هرکس که به «دردِ دوری و دیری» گرفتار شده باشد نیک میداند که «بغض و اشک و سکوت»
سهگانهای جداناپذیر از او خواهند بود. عجیب آن است که فرزندی را از آغوش مادرش به
زور بستانند. غریب آن است که سرمایهی اجتماعیِ جماعتی را در روشنای روز و میانهی
میدانِ شهر به یغما برند و نافهمیدنی آن است که جایِ شاکی و متشاکی در آنجا که باید
دادِ مردم را بستانند جابهجا شود. به تعبیرِ خواجهی شیراز:
عجیب واقعهای
و غریب حادثهای
أنا اصطبرتُ
قتیلاً و قاتلی شاکی!
مقتول،
دم نمیزند و قاتل، شکایت نیز دارد...
۲. «سلام خدمت همهی شما
مردمِ عزیز، دوستداشتنی، باوفا و بامعرفتِ کشورم...» تا اینجا هیچ واقعهای غریب رخ
نداده است. فردوسیپور همچون همیشه با زبانی زنده و گرم مردم را خطاب قرار میدهد.
«سلام به ایرانِ
عزیز...»
و لَختی سکوت میکند عادل. اگر تا پیش از این صدای عادل میلرزید، اکنون دل من است
که میلرزد. بندِ قلبم پاره میشود. حزنِ دوریِ تمام عاشقانِ بیمزارِ سرزمینام در
من زنده میشود. طعمِ آتشِ هجران در جانِ من پا میگیرد. عادل چنان دستِ صدای خویش
را از دامانِ مامِ وطن کوتاه مییابد که همچون زائری از راهِ دور تمامقد میایستد
و رو به قبلهی میهن سلام میدهد. اما مگر نه اینکه قرار بوده «ایران برای تمام ایرانیان»
باشد؟ مگر نه اینکه یکانیکانِ ایرانیان در ذرهذرهی این خاک سهیماند و وطن «ملک
مُشاع» ایشان است؟ چگونه پس رسانهی ملی بدل به «اموالِ خصوصی» بلکه «اموال اختصاصی»
گروهی می¬شود
و فرزندِ محبوبِ مردم مجبور میگردد از ناکجاآباد برای اهالی آبادی فوتبال را گزارش
کند؟
۳. مارتا نوسباوم در
کتابِ مستطابِ «سلطنتِ ترس» میگوید که امید جیرهی روزانهاش را از خردهاحساساتِ
ما میگیرد. به همین ترتیب میتوان گفت که راهِ باریک و دشوار آزادی نیز با خردهادراکهایی
هموار میشود که یکایکِ شهروندان اندکاندک با صبوری آنها را جمع میکنند. تجربهی
دیگربارِ شنیدنِ گزارش زندهی فوتبال از عادل فردوسیپور نه یک هدفِ نهایی بلکه «تجربهی
خردهادراکِ آزادی» است که به توشهی زائرانِ جویندگانِ «راهی به رهایی» افزوده میشود.
ما «گنجشکانِ جنگ و جیرهبندی» آموختهایم که چگونه روزانه در حجمِ قفس بال بر هم زنیم
تا مبادا «پروازمان روزی روَد از یاد.» عادل فردوسیپور و رهایی احساس و صدایش به هنگامِ
گزارش، ناقوسی برای بیداری است تا «بادا» بدل به «مبادا» نشود.
۴. هزار سال پیش از این
خواجه نظامالملک طوسی در «سیاستنامه» مینویسد: «اگر کسی از رعیّت درمانَد و به گاو
و تخم حاجتمند گردد او را وام دهند و سبکسار دارند تا بر جای بمانَد و از خانهی خویش
به غربت نیفتد.» مفهوم سخنِ خواجه آن است که تکلیفِ هر حکومتی است تا اسبابِ لازم برای
رفاه حداقلی و کار مردم را تدارک بیند تا هیچکس مجبور به ترک وطن نشود و به غمِ غریبی
و غربت گرفتار نیاید. این مسأله در دورانِ نوینِ زندگی بشر از جمله تکلیفهای ایجابی
دولتها به شمار میآید و انجامِ این مهم، نه لطف از سرِ عنایتِ دولتها بلکه وظیفهی
مسلّم ایشان برشمرده میشود. ببین تفاوتِ ره از کجاست تا به کجا؟
۵. من بر خلاف بسیاری
از همنسلان و دوستانم همچنان «امیدوارم» و سالهاست که در پایان هر پیام و امضایم
مینویسم: «با آرزوی روزهایی روشنتر.» خوشخیال و سادهانگار نیستم اما مرورِ تجربههای
زیسته مرا به این نتیجه رسانده است که باید با تکیه بر تجربهی خردهادراکها از آزادی
پیش روم و خردهروایتهای فرعیام را در اینباره بدل به کلانروایتِ مسلط سازم. ما
جویندگانِ «راهی به رهایی» بیگمان روزهایی روشنتر را در آغوش خواهیم کشید و با گزارش
زنده ی عادل فردوسیپور در ورزشگاه آزادی، زندگی را جشن خواهیم گرفت.
......با سلام به ایرانِ عزیز