او سیزدهمین
استاندار هرمزگان پس از انقلاب بود که بواسطه ریاستش بر ستاد روحانی در خوزستان، 4
ماه پس از رسیدن روحانی بر مسند ریاست جمهوری به عنوان استاندار در هرمزگان به کار
گمارده شد و اولین تصویری که از او برای مردم هرمزگان مخابره شد، حضور پرخندهاش در
همراهی با وزیر کشور برای معارفهاش به عنوان استاندار و آن هم در پس عصر سرد و پر
تلاطم ابراهیم عزیزی آخرین استاندار احمدی نژاد بود.
جاسم در
سیاست، ساده و بی تکلف و صریح بود و شاید این خصلت برای یک سیاستمدار مطلوب نباشد اما
او جنوبی بود و خصلت خاکی بودن را از دشت تفتیده خوزستان و از خوردن آب شط آموخته بود
و حتی با داشتن سابقه دو دوره نمایندگی در مجلس، اما همچنان در بیان آنچه در دلش بود،
ابایی نمیکرد.
او برای
مردم هرمزگان یادآور مقتدایی، استاندار موفق دو دهه پیش بود و همین تبار سبب شد تا
او بتواند بهتر در فراز و فرودهای هرمزگان با طبع مردم عیاق شود و از ظرفیت عواطف انسانی
نیز در مدیریت کلان استان بهره بگیرد. چه آنجا که برای واژگونی اتوبوس دختران هرمزگانی
در جاده شیراز زار زار گریه کرد و چه آنجا که سر دیگ نذری امام حسین
(ع) برای مردم عدس پلو میکشید.
جاسم
با اغلب نمایندگان همدورهاش در زمان استانداری هرمزگان سرشاخ شد. او ابتدا به آشوری
و جباری تاخت و بیانیههای تند و تیزی علیه آنان داد و پس از چند ماه به سراغ احمد
مرادی و ابوالقاسم جراره رفت اما بعدها با بسیاری از آنان دوست و رفیق شد. او اما در
اوج دوران حضورش در هرمزگان در یک پیچ تاریخی، چهره اصیل یک جنوبی را به نمایش گذاشت
و مقتدرانه کنار مردم ایستاد.
او از
بسیاری از هرمزگانی ها بیشتر در ماجرای پارسیان و قضایای الحاق ایستاد و
با وجودی که توصیههایی اکیدی به او برای عدم دخالت در آن ماجرا شده بود اما جانب مردم
را گرفت و طی چند نوبت سفر به پارسیان، سبب حفظ تمامیت هرمزگان در آن روزهای پر التهاب
شد و پیامهای روشنی از پارسیان در آن روزها به استان متعرض مخابره کرد کما این که
اگر او میخواست به مانند سلف خویش رفتار کند، ممکن بود امروز جغرافیای هرمزگان شکل
و شمایل دیگری داشت.
جاسم در
آن مقطع، 3 بار شبانه خود را به پارسیان رساند و ضمن آرام کردن مردم، با سخنرانیهایی
توفنده، رخ در رخ متعرضان ایستاد و اگرچه بعدها گرفتاریهایی را بدین سبب متحمل شد
اما نامی نیک از خود در همراهی و ماندن کنار مردم بجای گذارد. او صدای مردم هرمزگان
شد.
او از
تعقیبهای ساواک بدلیل حرفهایی که به عنوان معلم در مدرسه روستای میرابه سوسنگرد میزد
تا روزهای پرتلاطم درگیریها در دانشگاه شهید چمران اهواز پس از انقلاب گذشت. از روزهای
پر هیاهوی جنگ در خوزستان گذشت. او از روزهای تلخ بمباران و اشغال سوسنگرد و هویزه
گذشت. از گلولهباران و اشغال بستان و آوارگی مردمانش گذشت. از روزهای حضور در جبهه
و جنگ و جهاد سازندگی و ... گذشت. از 4 دهه حیات پرشور سیاسی و اجرایی گذشت تا به کرونا رسید!
جاسم مثل
روزهای ایستادگیاش که از روح بلند خوزستان به ارث برده بود، رخ در رخ کرونا هم ایستاد
و آن طور که میگویند پس از دو هفته جدال با این ویروس منحوس، بهبودی نسبی یافته بود
و مهیای بازگشت به خانه بود که یک شب پیش از فوتش، دچار سکته قلبی شدیدی میشود و توگویی
این ویروس، نقطه ضعف انسانها را خوب میشناسد و نقطه ضعف جاسم، قلبش بود.
جاسم رفت
خیلی ناباورانه؛ اما مگر از مرگ گریزی هست؟!
او که
باور را به جوانان هرمزگانی فهماند و در رفاقت برای رفقایش کم نگذاشت. او در میدان
دادن به نیروهای هرمزگانی نیز زیر و رویی نداشت و از انتصاب نیروهای توانمند هرمزگانی
در مناصب مختلف استان، حمایت کرد و حتی در میان معاونان خود نیز حاضر نشد تا گزینههایی
از دیگر استانها را در این منصبها بپذیرد.
جاسم رفت.
درست مثل دوست و همراه همیشگیاش مرتضی حقیریزاده.
با خودش
خندههایش را هم برد تا شاید هر رفتنی به ما ماندگان تلنگری باشد که این دنیا ارزش
چنگ انداختنها و نامروتیها را ندارد. تنها انسان بودن است که میماند. او در شب بعثت
رسول خدا دعوت حق را لبیک گفت و برای او در کنار آرزوی رحمت و مغفرت، آرزوی بهرهمندی
از انوار نورانی ارواح
مکرم اولیای الهی خصوصا رسول مکرم اسلام را داریم.
خداحافظ
جاسم